به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ

 خیلی بد شده

وقتی در جمع بچه های مثلا حزب اللهی یک امر به معروف به این سادگی که تازه طرف می داند که مخاطبش خدا و پیغمبر سرش می شود و اگر هم بیدارش کند بدترین برخوردی که می شود این است که :"دستت درد نکنه بیدار شدم"و بعد دوباره سرش را زیر پتو ببرد(که البته این رفتار هم مذموم هست)چه چیزی باعث می شود نیایند و مرا بیدار نکنند؟؟؟؟به قول یک روحانی بزرگوار که میگفت:"این همه حدیث داریم که تاکید شده قبل و بعد از غذا کمی نمک بخورید...درسته؟؟؟" و همه به نشانه تایید سر تکان دادند...ایشان ادامه داد:"سر سفره نشسته ای!نمک هم هست !حواست هم هست که خوب است این کار را انجام دهی ولی این کار را نمیکنی و می گویی از دفعه بعد...درسته؟"و باز تقریبا همه سری تکان دادند و ایشان گفت:"بروید ببینید چه چیزی باعث می شود که با وجود نمک و با حواس جمعتان این کار را نکنید."

من که فکر می کنم مشکلات ما از این جنس است

خلاصه

بلند شدم و رفتم وضو و به رکعت دوم نماز رسیدم .بعد از پایان نماز می رفتم به سوی رختخواب که دیدم این بزرگوار با حالتی خسته دراز کشیده لحنم را مهربان کردم و پرسیدم :"نمازت را خواندی؟"چشمهایش گرد شده بودند...فکر کنم اگر جز کانون بود "به تو چه ای" نثارم می کرد و  "متحجری" به نافم میبست و روی ترش می کرد ...باور کنید خدا را شکر کردم که کانون است(محض اطلاع کسانی که کانون نمی آیند:در کانون اولین چیزی که به بچه ها یاد می دهند ادب است مخصوصا در مقابل بزرگتر)

با همان لحن متعجبش گفت:"آره خوندم"

سوال

این بنده خدا که این کارها رو نکرده بود پس این حرفا واسه چیه؟

جواب

می دونم فقط خواستم به یه حرف گفته نشده که شاید تو دل خیلی ها باشه و به خاطر همون ادبه چیزی نمیگن جواب داده باشم.

سوال

این طرف که کانونی نبود،پس یه همچین رفتاری طبیعی بود. درسته؟

جواب

نه درست نیست .ببینید اولا بحث ما برخورد با یه بزرگتر نیست یه وقتی هست تو کانون به همه یاد می دن بزرگتر هاشون رو با لفظ "آقا"صدا کنن این کار یه قرارداد درون کانونیه(همون طوری که تو هر ان جی اُیی !!!!!!!!!!باتوجه به اهداف از این قاعده ها میگذارن) و هر چند تو دین ما به ادب خیلی سفارش شده اما نیومده مشخصا بگه بزرگترت رو با "آقا" صدا کن حالا یه نفر از بیرون بیاد و با حفظ ادب آقا فلانی نگه  نمیشه بهش خرده گرفت.اما بحث دینی فرق می کنه ما یاد نگرفتیم همدیگرو ارشاد کنیم ،اشکالات همدیگرو هدیه کنیم ،یا رفتیم تو فضای تفریط و عمل به این حدیث که"خوشا به حال کسی که عیب جویی نفسش او را از عیب جویی مردم باز بدار".امام علی(ع) یا رفتیم تو فضای افراط که خودمون رو مسئول کمک معنوی به دیگران می دونیم و تا کسی میگه امروز فلان کار رو کردم می زنیم تو برجکش جلو همه و بعد هم می گیم :"خدا جون داشتی می خواستم این دوست عزیزم رو عُجب نگیره این کار رو کردما....آره داداش مسائل دین باید از این راه هم ترویج بشه شما وقتی به یه آدم بی نماز هر وقت می رسی بگی نمازتو خوندی؟میای بریم مسجد؟ و....هزار بار جواب نده هزارو یکمین بار حداقل طرف به اهمیت این موضوع پی می بره و دست کم تو وظیفت رو انجام دادی...

سوال

از شروط امر به معروف و نهی از منکر تاثیر گذاریشه و اگر احتمال بدن که تاثیری نداره واجب نیست حالا چی میگی؟

جواب

میگم که اولا تاثیر گذاره بدون شک هممون هم نمونه اش رو موقع انقلاب دیدم  یا شنیدیم

در ضمن این کار با فرض این که روی طرف تاثیری نداشته باشه روی خود ما که تاثیر داره ...خدا که میبینه ...خدا ببینه دین دار های یه جامعه دارن تلاش می کنن همه رو نماز خون کنن قطعا بهمون نگاه می کنه

 


نظرات شما عزیزان:

عليرضا
ساعت14:14---24 خرداد 1390
سلام.ديدي وقتي كه مي خواي يه ديوار رو خراب كني مثلا دوازده ضربه لازم داره، اما تا دهمين ضربه هيچ تغييري تو ظاهر ديوار نميشه ديد ولي دو تا ضربه آخر ديوار رو مياره پايين؟آدماي سطحي فكر مي كنن فقط اون دو تا ضربه آخر اسمش تاثيره... و خيلي از ما به اصطلاح حزب اللهي ها انتظار داريم ديوار با اولين ضربه بياد پايين تا اسمش رو تاثير بذاريم... انكسر ظهري اثنان جاهل متنسك و عالم(نميدونم ادامه اش چيه)...
پاسخ:واسه همینه که شهید بهشتی مظلومه همیشه آدم هایی که 10 تای اول رو می زنن مظلومن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:امر به معروف,نهی از منکر,نماز,جامعه,وظیفه, ] [ 1:7 ] [ حسین نظری ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک