به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ


حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی

جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد

نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای

این کاسه های آب، توانت نمی دهد

دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش

آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد

تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم

شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد

دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است

از خواهش من است تکانت نمی دهد

سروده وحید قاسمی

 

[ جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, ] [ 20:20 ] [ حسین نظری ] [ ]

 ایام گل یاس

دیدی زده بالای دری پرچم زهرا

بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا

ایام، تعلق به گل یاس گرفته

افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا

بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین

جز اشک محبان نبود مرهم زهرا

پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی

هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا

خواهی عرق شرم نریزی به قیامت

درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا

کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی

از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا

ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن

گردیم چو سلمان شما محرم زهرا

بردار زبانم ببرید و بنویسید

تو میثم تماری و من میثم زهرا

سروده محسن افشار

 

[ جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, ] [ 20:9 ] [ حسین نظری ] [ ]

 اولين قسمت از وصاياي امام علي (ع) به فرزندشان امام حسن (ع) : 
و من وصيّة له للحسن بن عليّ عليهما‌السّلام 
کتبها إليه بحاضرين منصرفاً من صفّين 
و از وصيت حضرت مولاست به حسن بن علي، که آن را هنگام بازگشت از صفين در محل حاضرين (1) نوشته است. 
من الوالد الفان. 
از: پدري که در آستانه مرگ ايستاده است. 
المقرّ للزّمان، 
و عبور شتابناک زمان ، به باورجانش نشسته است. 
المدبر العمر، 
و حيات اين جهان را پشت سر نهاده است، 
المستسلم للدّهر. 
و تسليم روزگار گشته است. 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:امام,حدیث,امیرالمومنین,جوان, ] [ 21:29 ] [ حسین نظری ] [ ]

 


***
مردن را هراسی نیست، بیم من چگونه مردن است ..

 

*** مگر مردگان هم شهید می شوند که ما شهید شویم؟!

                                            شهادت تنها برای زنده هاست ..

 

*** پس از آنها من نه از رفتن ،که از ماندن می ترسم،

                  می ترسم که مرده بمانم،

                               مرده بمیرم ..

 

*** به ما گفتند: بمانید! نگفتند که در گل بمانید ..

 

*** شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند ..

 

*** ما هنوز شهادت بی درد می طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند ..

 

*** اگر شهادت حیات حقیقی است،

                             نمی دانم از چه خضر آب حیات را می جست؟

 

*** زنهار!

       هر که شهید نشود لاجرم خواهد مرد ..

                                                                    

 

[ دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:سکوت ,فکر,عمل, ] [ 21:16 ] [ حسین نظری ] [ ]

 نگاهي به مديريت بحران هشت‌ماهة دفاع مردمي در برابر فتنة سال 88



نهضت خدا‌محورانة مردم ايران، به رهبري امام خميني(ره)، هم‌چون همة نهضت‌هاي بزرگ توحيدي و انقلاب‌هاي بزرگ تاريخ، از خط نفوذ و ريزش در امان نماند. با نگاهي به تاريخ پر فرازونشيب اين نهضت، به خوبي مي‌توان به وجود يك جريان نفوذي در بدنة آن پي برد. اين جريان كه هنوز به‌درستي كالبدشكافي نشده است و متأسفانه عناصر آن از بدنة نظام خارج نشده‌اند، جرياني است كه در هر مقطع به گونه‌اي چهرة پنهان خود را آشكار ساخت و در همراهي با نظام، هم‌چون قندخوني در پيكرة نظام جلوه‌گر شد كه هرگونه بيماري آن را تشديد كرد و مانع مداوا و ثمره‌بخشي براي برخورد با ويروس‌هاي مهاجم به نهضت شد. اين جريان در رويدادها، موضوع‌گيري‌هايي شناور داشت كه همواره به يك‌سو غش مي‌كرد و مي‌كند. در طي بيش از چهار دهه از آغاز نهضت در سال 42، چه در دوران مبارزه، چه در دوران تأسيس نظام و چه در دوران تثبيت آن، هرگاه نهضت و يا نظام با چالشي روبرو شده است، ردپاي اين جريان، با افراد خاص ديده مي‌شود كه همواره در تقابل با باورها و شعارهاي رهبران انقلاب قرار داشته است.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:آقا,مظلوم,مقتدر, ] [ 21:34 ] [ حسین نظری ] [ ]

 مناجات شهيد حاج عبدالله رودكي كه به خط خود براي دخترشان نوشته‌اند:

خدايا معرفت‌مان ده كه بس بي‌معرفتيم.

صبرمان ده كه بسيار عجوليم.

بصيرتمان ده كه ببينيم آنچه ناديدني است.

كورمان كن كه نبايسته‌ها را نبينيم و جز تو منظر نظر نباشد.

بينشي عطا كن كه اهل ثمر شويم.

و فكري ببخش تا به عظمتت پي ببريم و معرفتي يابيم.

دستي ببخش تا دستگير باشد و قطعش كن تا جز تو بسوي كسي دراز نكند.

قدمي عطا كن كه در راه تو بپيمايد.

و قدرتي كه در خدمت تو باشد.

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:شهید,عشق,بصیرت ,ولایت, ] [ 1:5 ] [ حسین نظری ] [ ]

 خدايا! تو شاهد باش كه من در راه اين انقلاب، خونم خواهد ريخت.

شهيد بايرام كريمي

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:شهید, ] [ 1:48 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

فهم تكليف

چندي پيش كه دنبال سخنراني‌هاي صوتي امام بوديم و به اين و آن مي‌سپرديم كه اگر يافتيد به ما خبر بدهيد، برايم جالب بود. بعد از اين همه سال، آخر سر از خانه يكي ـ دو شهيد، چندين نوار سخنراني امام را كه از راديو پخش شده و آن شهيدان عزيز ضبط كرده بودند، يافتيم! همه ما خوانده‌ايم و مي‌دانيم كه وصيت‌نامة اكثريت قريب به اتفاق شهدا حاوي پيام «پشتيباني از ولي‌فقيه» است، اما آنچه مهم است، نمود عملي اين باور در رفتار شهداست و نه صرفاً ادعاي زباني ايشان. از همين رو بود كه شهدا، به‌عنوان پيروان راستين خط ولايت، پيش از هر چيز و بيش از همه، دغدغة فهم پيام‌ها و رهنمودهاي رهبري را داشتند و ما به نقل از همسران شهدا بسيار شنيده‌ايم كه سخنان امام را از راديو ضبط مي‌كردند يا تكه‌هاي روزنامة حاوي كلام امام را نگاه مي‌داشتند و مي‌خواندند و تحليل مي‌كردند تا گام اول را كه شناخت وظيفه است، از خلال آن‌ها بيابند و آن‌گاه قدم در وادي انجام تكليف نهند. اين پيوند تا حدي مهم است كه از شهيد مهدي باكري چنين نقل شده: وسط عمليات‌ يك راديوي كوچك همراهش بود. بي‌سيم زد: «بيا پيش من!» از هر طرف آتش مي‌آمد. وقتي رسيدم گفت: «اين رو گوش كن! » داشت پيام امام پخش مي‌شد.

پيروي عملي

دلدادگي شهداي جنگ و خصوصاً سرداران شهيد به ولي‌فقيه، نه به‌خاطر علايق شخصي و جلوه‌هاي كاريزماتيك رهبران، كه فقط و فقط به‌خاطر تعبد نسبت به اسلام و حضرت حق بود. رابطة ولايي ميان مؤمنان، ريشه‌اي الهي دارد و اتفاقاً جز با اين مبنا نمي‌توان چنان تعبدها و فداكاري‌ها و دلاوري‌هايي را سراغ گرفت. اين دلدادگي تا حدي بود كه شهيد مهدي باكري، شرط ازدواج خود با همسرش را اطاعت از خدا و خط امام عنوان كرده بود. هم او كه در عمل، چه در هنگام تصدي شهرداري اروميه و چه در جبهه و جهاد و در لباس فرمانده، پيروي از خط امام كه همانا حمايت از مستضعفان و مظلومان و اقدام در جهت انجام فرامين امام بود را فراموش نكرد.

تا آخرين لحظه

از شهيد محمدابراهيم همت كه دلدادة ديگر رهبري است، چنين نقل شده كه پس از ساعت‌ها فعاليت در عمليات خيبر، در حالي كه تواني براي او نمانده بود، متوجه شد كه امام گفته‌اند: «جزاير بايد حفظ شود، بچه‌ها حسين‌وار بجنگيد!» پس از شنيدن اين پيام، گويي كه جاني دوباره در درون او دميده شده باشد، پرشور و خروش به همراه ياران خود، به مقاومت پرداخت و در همان راه، سر در ره دوست داد و آسماني شد!

راستي، راز اين شوق وصف‌ناپذير و انرژي نوراني و اين دلدادگي مجنون‌وار به ولي‌فقيه چيست؟ آيا جز اين است كه آنان قلباً ايشان را نايب حضرت ولي‌عصر(عج) و واجب‌الاطاعه مي‌دانستند و اين اطاعت را اطاعت از خداوند تلقي مي‌كردند؟ آيا جز اين بود كه راه سرخ انبيا، راهي جز آنچه رهبران انقلاب تداوم دهنده آن بوده‌اند، نيست؟! چه زيبا گفت اين شهيد بزرگ اسلام كه:

«جهل حاكم بر يك جامعه، انسان‌ها را به تباهي مي‌كشد و حكومت‌هاي طاغوتي، مكمل اين جهل‌اند. شايد قرن‌ها طول بكشد تا انساني از سلالة پاكان متولد شود و بتواند رهبري يك جامعه سردرگم و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و امام، تبلور سلاله ادامه‌دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.»

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:بسیجی واقعی,امام,ولایت فقیه,شهید,عشق, ] [ 1:43 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

سکه این مهر از خورشید هم زرین تر است

خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر است

رود راهی شد به دریا،کوه با اندوه گفت

می روی اما بدان دریا زمن پایین تر است

ماچنان آیینه ها بودیم،رو در رو ولی

امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است

گر جوابم را نمی گویی،جوابم کن به قهر

گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است

سنگدل!من دوستت دارم،فراموشم نکن

بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:سفر,جنوب,شهید,, ] [ 1:23 ] [ حسین نظری ] [ ]

 به نام خدايي زيبا تر از...

همه رمز جنوب رفتن تو در اين است که از تعلقات ببري،آزاد بشوي،(البته که شعاري شد،نيازي نيست تذکر بدهي خودم مي دانم!!!)نه اينکه خودت را از دست تعلقات و خواسته هاي کوچک و بزرگت آزاد کني بلکه خودت را از دست خودت رها کني که تا نباشد خودي نيست خواسته اي،نه اينکه همه خواسته ها بد باشند و باز هم نه اينکه همه نخواسته ها خوب باشد،يعني با ملاک بخواهي و با ملاک نخواهي ،يعني تضرع کني و فرياد کني رضايم به رضايت ... مگر نه اينکه مي فرمايد:نمک سفره تان را هم از ما بخواهيد..."پس چرا خجالت مي کشي ؟بخواه...البته خواست از خود است و تا نباشد خودي نيست خواسته اي و ما هم آمديم تا خواسته اي نداشته باشيم چون قرار است آزاد باشيم ولي مگر آزاد بودن به خواسته نداشتن است که اگر اين چنين باشد اهل بيت از همه بيشتر وابسته اند چون زياد دعا مي کردند و مگر نفرمود:سلاح مومن دعاست ؟ و مگر دعا چيزي غير از خواستن است .حالا هم که مي خواهي يعني خودي داري و وقتي خودي داري يعني وابسته اي. مطمئنم مي فهمي...چون وقتي فهميدي مي گويي فهميدم و اين شناسه ميم آخر فعلت را بر اساس خودت مي گويي يعني خودي داري پس داشتن خود نه تنها بد نيست که امري است غير قابل انکار.پس حال که خودي داري بايد بپردازي به تربيتش...اما مگر مي شود آدم خودش را تربيت کند ؟ مگر ما نمي رويم پيش معلم رياضي مان و مي گوييم که به مارياضي ياد بده...اگر مي شد که خودمان به خودمان ياد بدهيم که مي رفتيم گوشه اي و همين طوري ياد مي گرفتيم.پس علي الحساب بايد ديگري بر ما تاثير بگذارد..حالا که اين قدر با هوش هستي که اينها را فهميدي چه طور مي گويي از اين به بعد تصميم مي گيرم که نماز صبح هايم قضا نشود و با همتت قضا نمي شود...در صورتي که شما تصميم گرفتي ،پس خودت هم تاثير گذاري...


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:جنوب,راهیان نور,30خونک,بخوان, ] [ 2:23 ] [ حسین نظری ] [ ]


 همیشه فکر می کردم برای اینکه مطالعه کنم باید اتفاق خاصی بیفته،برای نماز باحال خواندن هم همینطور،برای خوش اخلاقی هم،برای کمک کردن و ... راستش کنکور که دادم حساب کار دستم اومد ،جنوب که رفتم هم از آنطرفی ها چیزی دستگیرم شد .تازه داشتم جرقه می زدم.خلاصه اینکه فهمیدم خوب بودن و فعالیت و زحمت کشیدن حالت خاصی از زندگی کردن نیست !

شهدا که صبح تا شب از زیر پتو با تفنگ آپ پاش نمی جنگیدند که نماز شب بخونند،توی اهواز آب پرتقال به دست که  حضرت زهرا(س) نمی دیدند.تا 11 صبح نمی خوابیدن که برای نماز ظهر حال داشته باشند. زحمت کشیدن، نماز شب خوندن ،خوش       اخلاقی کردن، مطالعه کردن، هیئت و روضه رفتن و...همه کارهایی که ما توی چند         روز جنوبمون با زور جَوّ و راوی و مسئول و نشریه(!) و اینها بازهم  نمیتونیم کامل انجام بدیم رو اونهاتو جریان زندگیشون می کردن،جزو سیرشون   بوده... 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:جنوب,راهیان نور,30خونک, ] [ 2:13 ] [ حسین نظری ] [ ]

 به نام خدا

به ساعتم نگاه می کنم.حدود 3:30 دقیقه بعد از بامداد است.هر قدر فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی آید.خودکار را پرت می کنم .زانوهایم را بغل می گیرم و 6-5 خطی را که نوشته ام مرور می کنم.به دلم نمی چسبد.گوشهایم را متوجه صدای اسپیکر می کنم...

«گفتم به خود یا که خبر از ما نداری ..یا که خیال دیدن مارا نداری ...حالا که از راه آمدی فهمیده ام که... هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری ...

بلند می شوم می روم دستشویی.وضویی می گیرم ومی آیم می ایستم به نماز.دو رکعت نمازعشق از همانهایی که در حسینیه حاج همت می خوانیم ..قربتا...تا به خودم بیایم دو رکعت تمام شده ؛تغییری احساس نمی کنم.دوباره بلند می شوم اینبار محکمتر...دو رکعت نماز عشق از همانهایی که ...قربتا...آرام تر نماز می خوانم ،نماز تمام می شود .انگار نه انگار.بلند می شوم مثل همیشه راه میان بر .رو به قبله سلامی به امام حسین(ع) می دهم.انشاا... آقا جواب سلام ما را می دهد.می روم پشت کامپیوتر و شروع می کنم...

به نام خدا

به ساعتم نگاه می کنم.حدود 3:30 دقیقه بعد از بامداد است .هر قدر  فکر می کنم  چیزی  به ذهنم نمی آید.خودکار را پرت


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:4 ] [ حسین نظری ] [ ]

 می خواهم بگویم که این جنگ یک گنج استخراج نشده است آیا اما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم یا نه ؟این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.امام سجاد(ع)و ائمه بعد از ایشان هم استخراج کردند و آنچنان این چشمه را جاری نمودند که هنوز هم جاری استو همیشه در زندگی مردم منشا خیر بوده ،همیشه بیدار کرده،همیشه درس داده و  یاد داده که چه کار باید کرد. الان هم همین طور است....

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:2 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

 

امروز لفظ پاک حزب الله

گویا که در قاموس روشن فکر این قوم

دشنام سختی است

اما من خوب یادم هست

روزی که روشنفکر

در کافه های پر آشوب

دور از هیاهو ها

عرق می خورد

با جانفشانی جانبازان حزب الله

تاریخ این ملت

ورق می خورد

مرحوم سید حسن حسینی

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 1:36 ] [ حسین نظری ] [ ]

 کجایند آنان که در صحنه ی پیکار،شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ،هر گوشهاز میدان نبرد دسته دسته و صف در صف فرا می گرفتند؟آنان جوانمردانی بودند که درپایان هر مصاف ،از بقاء زندگان بازگشته از کارزار پیکار سپاه خود،شادمان نمی شدند .از بابت مرگ سرخ کشته شدگان شان،از کسی تسلیت نمی خواستند.چشمشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربوبی به سفیدی گراییده ،شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبان شان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده،رنگ رخسارشان از فرط شب زنده داری زرد گشتهو غبار فروتنی و تواضع چهره هاشان را پوشانده .آنان برادران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند.پس سزاوار استکه تشنه ی دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم.

نهج البلاغه/کلام

120

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 1:33 ] [ حسین نظری ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک